سلاااااااااامچطوريـــــــــــــــــــــد؟
قول جريان ترسناك رو بهتون دادم
اينم از اون جريان:
بوشهر خونه يكي از فاميلامون بوديم كه تازه عروس دامادن
اقا اين دختر مي گفت خونه اي كه تو تو شهر ما داشتن جن داشته,حالا اين خونشون هم جن داره
منم به شخصه ترســـــــــــــــــــــــــــــــــــو
نصف شب بود منو آجيم با دختر داييم (همون صاحب خونه)درحال صحبت بوديم.بجز ما ديگه همه خواب بودن.
منو آجي هام خوابمون گرفت.دختر داييمم گفت من الان خوابم نمياد پس من ميرم حمام و ميخوام ناخن هام رو لاك بزنم.ما هم اوكي گفتيم و تو همون اتاق به حالتِ شكل زير خوابيديم:
خلاصه ما خوابيديم
وسطِ خواب بودم كه يهو صداي جيــــــــــــــــــــــــــــــــغ وحشتناكي كه گلو رو پاره ميكنه شنيدم
اتاق هم تاريكي محض بود.چشم چشم رو نميديد.حس كردم يكي داره پايين پام رو ميگيره.شروع كردم به لگد زدنو جيغ كشيدن.لگـــــــــــــــــدا...هر كي بود لِه ميشد.
تو ذهنم داشتم به اين فكر ميكردم آجيام حالشون بد نشه.مامان بابامم تو اتاق جفتي بود گفتم دور از جونشون بلايي سرشون نياد با اين صدا هاي جيغ
خلاصه صدا جيغ آجي كوچيكمم از وحشت شنيدم.زير پام رو نگاه كردم حس كردم يكي نشسته داره تكون هاي شديد ميخوره و پام رو ميكشه و جيغ ميزنه.
اين اتفاقح دود 10 ثانيه بود ولي مثل يك ساعت طولاني بود.داشتم قلب درد ميگرفتم از ترس و فشارايي مه به كف پام ميومد.يِ جو سنگيني بود كه انگار داشت فشار به مغزم ميومد
يهو صداي جيغ قطع شد و ديگه چيزي به پام فشار نميوورد.بعد از يكي دو ثانيه مامانم با وحشت اومد تو اتاق و چراغو روشن كرد!
ديدم دو تا آجي هام زير پتو دارن از ترس ميلرزن.
زير پامم دختر داييم خوابيده بود.خيلي صاف و راحت زير پتو بود.خوابِ خواب.صدا هاي جيغ از دختر داييم نبود,آخه صدا شبيه صداي اون نبود.هركي كه بود با اين جيغ حنجره و تاراي صوتيش داغون ميشد.
جو خيلي سنگين بود.هممون داشتيم هم ديگه رو نگاه ميكرديم كه يك دفعه دختر داييم با وحشت از زير پتو در اومد ميلرزيد و با وحشت به پنجره ي بالاي سرشنگاه ميكرد و يهو سرشو برگردوند و روي صندلي رو نگاه ميكرد.انگارداشت يك حركتي رو ميديد.مرتب نگاهشو با وحشت و لرز از بالاي پنجره به طرف صندلي تكون ميداد و شروعبه يك گريه ي وحشتناك كرد.تو اين بين يهو آجي كوچيكه از ترسش جيغ زد و رفت زير پتو كه يك دفعه دختر داييم به حالت عاديش برگشت و ما رو خواب آلود نگاه كرد و گفت:چي شده؟!اتفاقي افتاده؟
ما كهديگه جون نداشتيم از ترس اصلا جوابشو نداديم.اونم فهميده بود انگار اتفاقي افتاده بسم الله گفت!
ما بهش گفتيم چي ديدي؟چرا جيغ ميزدي؟پاي من رو چرا گرفتي؟گفت من خواب بودم.چرا الكي ميگيد.من اصلا هيچ چيزي نديدم.من اصلا جيغ نزدم.پرسيدم گلوت درد نيست؟گفت اصلا چرا درد باشه!
اون شب گذشت و ما هنوز نفهميديم جريان چي بوده؟دختر داييم بوده كه پامو گرفته بود و جيغ ميزد يا به قول خودشون جن؟
وتاسه من كه اين جريان خيلي وحشتناك بود.شما رو نميدونم
بيني ام رو مجددا عمل كردم.تهران.كلينيك تخصصي شقايق.البته 3 هفته پيش.
تا آپ
ي مجدد باي