و بعد فرو می‌افتم در مسیر یک چشمه
"دنیایم لبریز از رویای مرتفع توست" 
دوستان

می‌خواهم

با دکلمه‌ی آفتاب و دشت

شب شعری بشوم پر از واژه‌ی تو...

تا صد دیوان شعر

از چشم‌ها و دلتنگی‌هایت

منتشر کنم.

عزیز راه دور،

دلتنگی

پنجره‌ی کوچکی‌ست

سمت آبادی تو...

 

-شیوا فرازمند-

[ ۱۳۹۸/۰۹/۲۳ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
 

 برای دریافت آهنگ بر روی لینک زیر کلیک کنید:

بو گئجه گَل یوخوما

 

خواننده و آهنگساز: ایوب فرضی‌نژاد
ترانه‌سرا: شیوا فرازمند
تنظیم‌کننده: عباس حازمی 
میکس و مسترینگ: میلاد بیگ‌زاد

 

[ ۱۳۹۷/۰۴/۱۷ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
 

 

برای دریافت آهنگ بر روی لینک زیر کلیک کنید:


دانلود آهنگ جدید دانش به‌نام ایستگاه خاطره ها


 

خواننده و آهنگساز: دانش
ترانه‌سرا: شیوا فرازمند
تنظیم و میکس و مسترینگ: سعید جرا

 

[ ۱۳۹۷/۰۴/۱۷ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
1397 سال نو مبارک

 

آهنگ قدم‌هایت
حال و هوای بهار را
جویبار می‌شود
در سرزمینی به وسعت تنهایی‌هایم...
روزهایم
زیر سایه‌بان یاد تو
نبض می‌زند
بهار می‌خندد
تو می‌آیی...

شیوا فرازمند

[ ۱۳۹۶/۱۲/۲۸ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
و سحر نزدیک است

سحری بی‌من و بی‌آوازم ،

و تو آرام و رها،

بی‌یادم

زندگی خواهی‌کرد؛

خاک

آغوش برای تن من خواهدبود

و خداحافظی‌ام تا به ابد

خواهد بود

شیوا فرازمند

 

 

[ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]

 

https://telegram.me/shivafarazmand

 

 

آی‌دی من در تلگرام برای خواندن نظراتتان و پاسخگویی از جانب من:

mehraban812@

 

 

[ ۱۳۹۴/۰۸/۱۴ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
مسیر ساده‌ای‌ست

از زندگی به آغوش یاد تو

از یاد تو به گریه

از گریه به سمت زندگی...

دور تسلسلی‌ست

تا نهایت نفس...!

 

شیوا فرازمند

 

 

[ ۱۳۹۴/۰۸/۰۸ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]

 

و من پري خيال‌هاي دور و ديرم
مدت‌ها قبل آغاز شدم از گل سرخ

و حالا دارم
با چوب جادو
آش پشت پا درست مي‌كنم براي خودم

طبيعتم سرد است

...

 

شیوا فرازمند

 

 

 

 

[ ۱۳۹۳/۱۲/۰۹ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
وقتي شبيه شعر، تو لبخند مي‌زني
دل را به باغ عاطفه پيوند می‌زني

حتي اگر شكسته دلم! از هجوم درد
با تارهاي عشق، مرا بند مي‌زني

صد آسمان ستاره، شبي در خيالمان،
بر قله‌ي بلند دماوند مي‌زني

آهنگ چشم‌هاي تو آري شنيدني‌ست
وقتي براي اين دل خرسند مي‌زني

حس مي‌كنم بهار به قلبم دميده‌است
وقتي شبيه شعر، تو لبخند مي‌زني

-شیوا فرازمند-

 

 سلام! به زودی به همه‌ی شما عزیزان سر می‌زنم و جواب کامنت‌ها را هم خواهم‌داد...

ممنونم که فراموشم نکردید. 

تا به‌زودی...!

 

[ ۱۳۹۳/۰۳/۱۶ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]


[ ۱۳۹۲/۱۲/۲۸ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
 

آن روز که تمام پنجره‌هایم را بستم
خودم ماندم و دنیایی از تو؛
تو که تمام قصه‌هایت
 گریه‌های شهر بود و دود و رفتن...
تو که پای تمام ثانیه‌هایم
از رفتن نوشتی...
از دور شدن...
از پرواز...!
از من عبور کردی و شیشه‌ها را شکستی...
طوفان گرفت
و من دست در دست عروسکم،
بادها را رقصیدم...!
و من غرق در صدای باد
چقدر گریه کردم...!
حالا
فقط منتظرم
پشت لالایی قصه‌ها
زیر باران دود...!

-شیوا فرازمند-

[ ۱۳۹۲/۱۲/۱۴ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
این رسمش نیست
پنجره‌ها را می‌بندی که چه؟
وقتی
گاهی به‌ میهمانی کوه می‌آوری
دریا را
گاهی آسمان را به زمین می‌دوزی...

تا فاصله‌ها را برنداریم
مزه‌ی درد همین است...

در من کودکی‌ست که
چهل سال آزگار چله‌نشین چشم‌های توست...
من امپراتوری بادبادک‌ها را
در نام‌خانوادگی تو زیستم
و سرزمینم را
در قدم‌های سربازان تو
دلیر شدم.
هیچ‌کس نمی‌داند قایق آب‌های آزاد،
چشم‌های توست
وقتی دریا را...
وقتی آسمان را...

اکنون خیابان‌های سرزمین من
برای لمس سفتی قدم‌های سربازانت
منتظر است...
در من دو بال، روئیده
تا بین زمین و آسمان
یا میان کوه ودریا
در لحظه‌ی قدم‌های تو
حاضر شوم...
این رسمش نیست
چشم‌هایت را بسته‌ای که چه؟!

-شیوا فرازمند-

[ ۱۳۹۲/۱۲/۰۵ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]

«غريبه»

عمری‌ست با ترانه‌ی باران غريبه‌ام
در حجم خيس خاطره‌هاتان غريبه‌ام

با جرم عشق بر دل من زخم می‌زنيد
گفتيد چون كه با تب انسان غريبه‌ام

دلتنگم از سكوت پريشان روزگار
من با هجوم سرد زمستان غريبه‌ام

ديگر سكوت می‌كنم و باورم شده‌ست
حتی ميان دشت و بيابان غريبه‌ام

در گرگ و ميش چشم شما تلخ می‌شوم
عمری‌ست چون ميان شمايان غريبه‌ام

-شیوا فرازمند-




«دردی غريب»

باور نمی‌كنم كه مرا جا گذاشتی
اين‌جا مرا به حال خودم وا گذاشتی

در وحشت هميشه‌ی اين كوچه‌ها مرا
باور نمی‌كنم كه تو تنها گذاشتی

دردی غريب بر تن من شعله می‌زند
آری مرا در آتش غم‌ها گذاشتی

يعنی به غير رفتن تو چاره‌ای نبود؟
رفتی و باز روی دلم پا گذاشتی

امشب به پلك پنجره‌ها نور می‌شوم
با حس روشني كه در اين‌جا گذاشتی

باور نمی‌كنم كه تو رفتی و بی‌خيال
اين‌جا مرا به حال خودم وا گذاشتی

-شیوا فرازمند-


پی‌نوشت:

گفت:« اگه یه بار دیگه ببینم رفتی توی فکر وغمگین شدی ، دیگه نه اسممو بیار و نه بهم زنگ بزن و نه به دیدنم بیا ونه...»

گفتم:« یعنی زنگ نزنم؟ یعنی نیام؟ یعنی حرف نزنم باهات دیگه؟ یعنی دیگه هرگز تماس نگیرم؟»

گفت:« حالا من یه چیز گفتم تو باید به حرفم زود گوش بدی؟»

گفتم:« تکلیفمو روشن کن! برم توی فکر یا نرم بالاخره؟»

گفت:« اصلا یادم نبود آخر هفته قراره توی المپیاد "فکر کردن" شرکت کنی...نه خب...دیگه راحت باش...فکر کن؛ فکر کن تا توی المپیاد مقام بیاری!»



[ ۱۳۹۲/۱۱/۱۵ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
[ ۱۳۹۲/۱۱/۱۱ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]



  « یلدا »

در چشم‌هاي تيره‌ي يلداي قصّه‌ها
جز اعتناي ساده‌ي سرخ انار نيست

بيرون نشسته‌است غروبي که آخرش
جز ابتداي کوچه‌ي دل‌ها، قرار نيست

*
بي‌ردّي از پرنده و پرواز تا هنوز
نزديک استحاله‌ي شب‌هاي چشم تو

با فرصتي که باز به آغاز مانده‌است
در عادتم عجيب به يلداي چشم تو

*
آجيل حرف‌هاي تو را بو کشيده‌ام
کنج اتاق شعر، نماز ستاره‌هاست

ردّ نگاه پنجره را عشق مي‌شوم
با دامن بلند زمستان که آشناست


شیوا فرازمند
[ ۱۳۹۲/۰۹/۳۰ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]

گاهی فکر می‌کنم تا کجا و تا کی پابه پایم خواهی آمد؟
صدای تو در گوشم می‌پیچد... چشم‌هایت را می‌بینم... می‌خندی و می‌پرسی: کجا بودی تو؟
چقدر عاشق این لحظه‌ام که کودکانه بگویم: ببخشید خب...

وقتی می‌پرسم تا کجا؟ جواب می‌دهی: همیشه...تا هستم...تا هستیم... من همیشه باهاتم دیوونه!
و من دیوانه‌ام. می‌دانی که دیوانگی‌هایم همیشه بود و هست و خواهد بود. هنوز هم وقتی برای دیوانگی‌هایم جوابی نداری می گویی: مسخره!
(خودت هم خنده‌ات می‌گیرد... )

و برای توی فکر رفتن‌هایم بسیار جدی و کمی عصبانی می‌گویی: خوبه ! فکر کن...! اونقدر فکر کن تا آخرش بهت مدال بدن برای اینهمه فسفر که می‌سوزونی... قشنگ فکر کن تا بالاخره یه جایی رو فتح کنی... قله‌های بلند رو فتح کنی!

و من باز فکر می‌کنم تا کجا و تا کی پابه پایم خواهی آمد؟



کیفیت نگاه تو جاری به جام عشق
لبریز از سکوت تو حتی کلام عشق!

با هر سکوت تو من بی‌قرارتر!
حالم شبیه کفترِ پرانِ بام عشق...

تو اخم می‌کنی و دلم گیج می‌شود
شاید خراب می‌شود امشب نظام عشق!

هر شب برای خواب تو یک قصه می‌شوم
یک شب تمام می‌شوم اما؛ به نام عشق

تو عشق می‌زند به سرت کوچ می‌کنی
تا او- همان که هست برای تو، کام عشق.

من عشق می‌زند به سرم کوچ می‌کنم
تا او- خدای قصه‌ی دلها : سلام عشق...


شیوا فرازمند

1392/9/9


[ ۱۳۹۲/۰۹/۰۹ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
وقتی این‌همه ذوق و مهربانی از طرف یک‌ دوست می‌رسد آدم نمی‌داند چه بکند و چه بگوید... هستی از مدت‌ها پیش شرمنده‌ام کرده بود...
دوست دارم این مهربانی را...ممنونم هستی عزیزم!


چشم تو یک غزل طراوت داشت، مثنوی گنگ می‌شود ولی شیواست

شـــــــــــاعر لایقی نخواهم شد، حال و روز سکـــــــــوت تو پیداست


دست‌هــــــــایت طنین آرامش، ذهن شعرم هنوز درگیر است

شب که الهام میشود یادت، خواب و رویام غرق تعبیر است


لحن تو شعرهای شیوا داشت، قطره‌خندی ز چشمه‌های سکوت

سیب‌هاشان مــــــــرا نمی‌فهمند، دل من تنــــــگ لحظه‌های سقوط


تــــو بخندی ترانه می‌بارد، روی چتری که بستی‌اش بـــا دست

تو بخندی بهانه می‌چینم، در بساطی که عاشقی جور است


روســــــری بنفش می‌پوشاند، سقف رویـــــای آسمانم را

روشنی‌بخش هستیَم میشد، یک ستاره به کهکشانم را


....


هستی

ظهر 18 مرداد 1392


[ ۱۳۹۲/۰۹/۰۹ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
[ ۱۳۹۲/۰۹/۰۱ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
به‌نام لبخند

اوج بگیر بر پهنه‌ی آبی عشق...


آی دختر!

کدام قفس 

پرندگی‌ات را ربوده‌است؟


[ ۱۳۹۲/۰۸/۱۰ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]


گاهی دلتنگی بدجور پدر دل آدم را در می‌آورد؛ هر کاری‌ش می‌کنی دست از سر آدم بر نمی‌دارد. گاهی جوری می‌آید که جز هوای رفتن، چیز دیگری ندارد! به چرایی‌اش فکر می‌کنم اما نتیجه‌ای نمی‌گیرم... .

گاهی هوای حذف این وبلاگ و نوشته‌هایم به سرم می‌زند؛ گاهی می‌نشینم و تمام عکس‌هایم را حذف می‌کنم.گاهی تمام خصوصی‌هایم را از کامپیوتر و نیز زندگی‌ام حذف می‌کنم؛ گاهی شماره‌های توی گوشی‌ام را حذف می‌کنم؛ انگار با حذف تمام این‌چیزها دلبستگی‌هایم می‌روند...اما زهی خیال باطل! همه‌ی احساسم و دلبستگی‌هایم همراه با دلتنگی شدید (؟) می‌مانند....درست مثل همان لحظه‌ی اول که دلتنگی‌هایم شروع می‌شوند.
و در این میان، عشق است که خودنمایی می‌کند...

و دلتنگی لعنتی دست از سرم بر نمی‌دارد!
در این مدت عمرم دوستان خوبی داشته‌ام که به وجود تکتکشان افتخار می‌کنم. در این مدت (از کودکی تا حالا) تنها سه بار از دوستی پشیمان شدم و به نظرم برای آدمی مثل من که عادت به محبت و دوست شدن دارد عدد بالایی نیست.

عشق به انسان‌ها، به طبیعت، به تمام موجودات، به تمام ساخته‌ها و آفریده‌ها جزئی از وجود من است.حتی اگر دلتنگ باشم...حتی اگر هوای رفتن به سرم بزند...حتی اگر... .

[ ۱۳۹۲/۰۶/۲۴ ] [ ] [ شیـــوا فرازمنـــد ]
   ........   مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

شیـــوا فرازمنـــد

کتاب‌های منتشر شده:
1 وقتی تو هستی، من آسمانم
(انتشارات قو / تهران / 1385)
2 روادید رویا و روسری بنفش
(نشر فرهنگ ایلیا / رشت / 1391)

              •••

روزها را می‌شمارم
شاخه به شاخه؛
حوالی همین آفتاب
خواهی‌آمد
بال‌هایم را بوسیده
من را به آسمان
آسمان را به بهشت
بهشت را به چشم‌هایت پیوند خواهی‌زد...


************************
خدایا

گفتی که مرا عذاب خواهی فرمود
من در عجبم که در کجا خواهد بود؟
آن‌جا که تویی عذاب نبوَد آن‌جا  
وآن‌جا که تو نیستی، کجا خواهد بود؟

ابوسعید ابوالخیر

************************
آرشيو مطالب
امکانات وب
Online User
قالب میهن بلاگ تقویم جلالی