دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دلیل به وجود امدن یک بچه به اسم شهاب

شهاب : بابا چرا تو و مامان تصمیم گرفتید که خواهرمو به وجود بیارید ؟


بابا : خوب معلومه دیگه ما اون موقع یک سال بود ازدواج کرده بودیم و دوست داشتیم که یه بچه داشته باشیم که بتونیم تربیتش کنیم و اون بزرگ بشه و عصای دستمون بشه .


شهاب : خوب بعدش چه کار کردین ؟


بابا : اه .. یادش بخیر..چه روزایی بود..از اونجا شروع شد که منو مامانت یه روز تو خونه تنها بودیم بعد مامانت گیر داد که روی شلوار من یه چیزی ریخته بعد دستشو اورد و  ...


شهاب : بابا ...


بابا : خوب ٫ پس چی؟


شهاب : منظورم اینه که بگو بعد از خواهرم چرا تصمیم گرفتید که منو به وجود بیارید ؟


                                            

سلام ... خوب اول از همه از همه ی دوستانی که امدن و نظرات زیبا دادن تشکر میکنم ... دلیل غیبتم این بود که متاسفانه پدربزرگم فوت کرد..البته ۳ هفته پیش و خوب من دیگه حالو حوصله ی آپ کردن نداشتم (( دروغ گفتم تنبلیم شد مثل چی ))‌...و بعد از این داستان ها هم امتحانات میان ترم شروع شد .

تا حالا از پدرومادرتون پرسیدین که هدفشون چی بوده از به وجود اوردن شما ؟ خوب اونایی که نسل قدیمی بودن که هیچ هدفی نداشتن چون اون موقع رسم بوده که هر کسی بچه ی بیشتری داشته باشه کلاسش بالاتره و دیگه اهمیتی به خیلی چیزا مثل مدرسه و دانشگاه و تحصیلات داده نمیشد ( مثلا دوران پدر و مادر های ما ) ولی حالا خانواده ها انقدر پیشرفته شدن که دیگه برای کوچکترین هزینه هم برنامه ریزی میکنن ... خلاصه بگذریم ... تا حالا پرسیدین از پدر و مادرتون که چه هدفی داشتن که شما رو به وجود اوردن .. اصلا چی شد که تصمیم به همچین کاری کردن ...خوب من این کارو کردم( و پشیمونم )


بابا : خوب راستش ... إ إ إ إ‌ إ ... راستش ...


شهاب : بگو دیگه .. دوست دارم بدونم ... میخوام بدونم چه فکری کردین ؟ بدو بدو


بابا : خوب الان میگم بذار دارم جملاتمو اماده میکنم ...


شهاب : ایولا .. حتما دلیل باحالیه که داری روی گفتش فکر میکنی ( خوشحال میشویم )


بابا : خوب داستان از این قرار بود که اون موقع که ما بندرعباس بودیم یه روز منو مامانتو خواهرت رفتیم کنار دریا و داشتیم قدم میزدیم که خواهرت جلوتر از ما داشت می دوید بعد منو مامانت دیدیم خواهرت تنهاست یه دفعه تصمیم گرفتیم تو رو به وجود بیاریم ...........


شهاب : .............................................



امیدوارم که دلیل به وجود امدن شما اینطوری نباشه .....

اینجا ایرانه

اینجا ایرانه یه گربه ی هفت هزارساله ، که زندست تاوقتی که نفت خام داره..
اینجا چهارفصله ولی تو دل مردمش ، فقط برف زمستونو سرمایه داره
اینجا آیینه ها تو رو به تو نشون نمیدن ، ببین گربه منو به کجا کشونده میگم
مردم همه توی رویاهاشون قدم میزنن ، تقدیرو واسه همدیگه رقم میزنن
اینجا چوبه ی داره تنبیه انحراف ، واژه ی تظاهره معنی احترام
اینجا آبرو سی دی تو دسته بچته ، چیزی که دستتو بگیره دست حسرته
اینجا دین من توجیه کثافت کاریه منه ، تو یه مجرمیو حکم اسارت دادی به تنت
چی دوست داری بشنوی از این بشر ، خواهر روسری سرت کن که من تحریک نشم ؟؟
اینجا صف اول نماز پست و مقامه ، علم و تجربه رو از بین برده روابط
اینجا ریش بذار یقه ببند کارت رو غلتکه ، خنجرو غلاف کن بشو وارد تو محلکه
اینجاگفتن حقیقتم جواز نداره ، اونقدر مشکل داری که واست حواس نذاره
اینجا بچه ی 10ساله قمه به دسته ، مرض غرب زدگیه حالا زده به نسله


اینجا خاک اجداد منه ایران من ، داره هر روز بازم میشه ویرانه تر
چرا عادت داری بالاسرت شلاق باشه ؟ وقتی ستاره ای نداری تو شبهات آره
بنویس با خون مردم بی ستاره ، بنویس از جوونی که زندانو پیشه داره
بنویس عاقبت ماها در به درییه ، اینجا ایرانه گربه ی قلب زمینه


اینجا زندگی نمیکنن نفس میکشن ، طعم خون برادرو از رو هوس میچشن
اینجا مادربزرگامون قصه نمیگن ، آخه بچه ها دیگه ته قصه رسیدن
اینجا منتو به تلاش ترجیح میدن ، سر صندلی تو مترو هم درگیر میشن
اینجا گوش های مردم شعار پرستن ، به هم میگن پیدا نمیکنی تو هارتر از من !
آخه تفریح سالم جوونا سیگاریه ، دخترو زمین زدن از روی بیکاریه
اینجا ایرانه و از بالا خشگله همین ، توش که بیای یه چیزایی هست مشکله نگی
اینجا جای بحثای سیاسی فقط تو تاکسیه ، مهندس مملکتم پشت دخل واکسیه
اینجا نابغه هامون همشون بورسیه تو غربن ، نخوانم برن مجبورن راضی بشن قلبن
اینجا هرکی به خودش میگیره ژست سرباز ، حتی پرنده ها هم ندارن حس پرواز
اینجا واسه ی خودش داره هر کی قبله ای ، کسی فکر تو نیست تا وقتی زنده ای
کناره هر راه راست هزار تا بیراهه هستش ، آینده ای نداری چون ایران بیمار نسلش
تا بخوای بجنبی پشتیا زیرت میکنن ، خیلی راحت سختیا پیرت میکنن
چشمای منه بازم میشه از غم خیس ، قلمو میندازم توانی تو دستم نیست
فقط با رفتن راه میشه به جایی رسید ، اینجا واسه رسیدن راهی جز رفتن نیست