دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

بودن = ناسپاسی , نبودن = قدردانی

خونه مادر بزرگه هزار تا قصه داره


خونه مادر بزرگه شادی و غصه داره



خونه مادر بزرگه حرفای تازه داره


خونه مادر بزرگه گیاه و سبزه داره



کنار خونه ما


همیشه سبزه زاره


دشتاش پر از بوی گل


اینجا همش بهاره



دل وقتی مهربونه


شادی میاد می مونه


خوشبختی از رو دیوار


پر می کشه تو خونه



خونه مادر بزرگه هزار تا قصه داره


خونه مادر بزرگه شادی و غصه داره



خونه مادر بزرگه حرفای تازه داره


خونه مادر بزرگه گیاه و سبزه داره




عدد توی شناسنامش همیشه برام عجیب بود . تاریخ تولدشو زده بود 1295 .


حرفاش همیشه برام عجیبه . میگفت با اسب رفته پاکستان ...  " با اسب "


حرکاتش برای عجیب بود . از دستمال استفاده نمیکرد یه تیکه پارچه همیشه تو دستش بود


مهربونیاش برام عجیب بود . همیشه با لبخند جواب میداد .


پوست دستش برام عجیب . چروک و نرم بود


عینکش برام عجیب بود . ته استکانی بود .


انگار که از یه دنیای دیگه امده بود . با من خیلی فرق داشت .




حالا برگشت به همون دنیای خودش