دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

قبل از ورود به خونه جیباتونو خالی کنید

مامان :

شهاب :

مامان : چی مصرف میکنی‌؟

شهاب : چی ؟؟؟؟

مامان : پدرسگ...معتاد شدی؟ها ... آشغال...این بود جواب زحمات من ؟ ها

شهاب‌:نه به خدا مامان .. من معتاد نشدم

مامان : لبات سیاه شده ... تا کبودت نکردم بگو چی مصرف میکنی...

شهاب : به خدا من معتاد نیستم

مامان : این بسته سیگار چیه تو جیبات پیدا کردم ها ؟

شهاب : مال من نیست مامان

مامان : پس مال عممه ... بگو تا نکشتمت ... بگو با کی گشتی سیگاری شدی

شهاب : نهههههههه




سلام به همه ی بچه های گل


امیدوارم که حالتون خوب باشه ... دیگه کم کم بخور بخواب داره تموم میشه


داره اول مهر میشه...فصل مدارس و دانشگاه و دختر ب.ا.ز.ی


آقا .. قبل از ورود به خونه جیباتونو قشنگ خالی کنید


فقط خالی کنید و بعد وارد بشید ... حتی اگر یه بسته آدامس هم تو جیبتون باشه


ممکنه مشکل ساز بشه .. از ما گفتن بود ... از شما نشنیدن ...


اگه بخوام جدی صحبت کنم ... من از اول مهر میخوام به کوب بشینم بخونم واسه


کارشناسی تهران... بی برو برگرد من باید تهران کارشناسی قبول بشنم ...


پس کمتر میام نت و بیشتر وقتمو میذارم روی درس هام ... شما هم کمی مارو درک کنید


امیداورم که همه ی بچه ها توی درساشون موفق باشن ...




بابا : مامانت رفت بیرون ؟


شهاب : آره رفت بگرده ببینه من با کی گشتم سیگاری شدم


بابا : ای بابا .. بسته سیگار رو هم برد ؟

شهاب : بابا؟

بابا : چیه ؟ چرا اینطوری نگاه میکنی ؟ مجبور شدم..اخه داشت جیبامو میگشت

شهاب : تو هم گذاشتی تو جیب من ؟ این همه جا توی این خونه بود

بابا : خوب دیگه حول شدم ...

هفت خوان(خان) انتخاب واحد دانشگاه آزاد

سلام خدمت دوستان عزیز


الان خبری بهم رسید که متاسفانه خبر خوبی نبود و الان حال و روز خوبی ندارم...ولی این مطلب رو حتماً می خواستم بنویسم...

(بعضی ها می گن هفت خوان...بعضی ها می گن هفت خان)


خان یکم:

غلبه کردن بر پرداخت شهریه


خان دوم:

پیدا کردن کلاس های خالی با استاد های خوب


خان سوم:

انتظار برای روز انتخاب واحد


خان چهارم:

مبارزه با سایت برای انتخاب واحد


خان پنجم:

مبارزه با دانشجویان دیگر بر سر کلاس های خوب


خان ششم:

قبول کردن کلاس هایه انتخاب شده


خان هفتم:

ثبت نهایی


عکس ۲

سلام


یه چند وقته افتادم تو کار عکس


متوجه شدم که با گوشی موبایل هم میشه عکس گرفت حالا مثل این ندید پدید ها


همش عکس میگیرم ... دیگه کم مونده که ...اهم اهم .. عکس بگیرم


این ۳ تا عکس اول مال دستفروش های کنارپارک ملته


یک ضلع پارکو شهرداری امده تقسیم بندی کرده و این دست فروشا امدن اونجا





این عکسه هم جالب بود .. همینطوری گرفتم



این یه ساعته.. یعنی ساعت بود ...همچین بازش کردم که ببینم توش چیه ...


یه سری وسایل اظافه داشت که از کارخونه اشتباهی زده بودن روش


منم درش اوردم .. دیدم دیگه کار نمیکنه




اینم که دیگه لازم به توضیح نیست ... بستی توپ ... بسنتی سنتی


ناف طرقبه ...ای حال میده بخوریش ..سه لایه ... اولش بستنی شکلاتی


بعدش یه لایه شکلات .. بعد بستنی زعفرونی ... بعد یه لایه شکلات .. بعد بستنی وانیلی


ای حال میده ....




اینم چند تا منظره از اتاقم ... اینجا چند عدد قطعه کامپیوتر وصل کردم ..واسه این که


رشتم کامپیوتره



اینجا هم چند تا پستر ... که از همون دست فروشا گرفتمشون



ایمجا هم یه سری عکس که مال زمان بچگیمه ...


روابط دختر و پسر

سلام به دوستان عزیز


دیروز داشتم توی نت گشت و گذار میکردم یه دفعه این سخنرانی ها رو دیدم


قدیمیه ... ولی جالبه ... سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین استاد پناهیان


اولش دیدم طرف شیخه گفتم بیخیال دانلود نکنم .. بعد دیدم تعریف زیاد شده


گفتم دانلود کنم .. شما هم دانلود کنید ..ضرر نمیکنید ...حجمشون کمه ...




1_ برخورد جوانان امروز ما با طلاب :: بد رفتاری افراد خشک مذهبی

زدگی انسان ها از نماز و حجاب              اینجا



2_ دخترا هم می تونن برن خاستگاری    اینجا



3_ عوامل دین گریزی جوانان :: مال دزدی شیرین تره :: اگه آزادی باشه نیاز برای ارتباط با جنس مخالف...پایین میاد :: دختر و پسرهای دانشگاهی همشون توی حس هستند :: قاشق رو با عشق اشتباه نگیرید.     اینجا



4_ پرسش و پاسخ های بسیار جالب در مورد روابط دختر و پسر.  اینجا



5_ یکی از مهمترین عوامل روابط میان دختر و پسردر دوران آغار بعد از بلوغ، به هیچ وجه نیاز جنسی نیست، بلکه نیاز عاطفیست  :: علائم عاشق شدن :: حجاب همه ی دخترها به معنی مذهبی بودن آنها نیست، بلکه از شرم و حیای شخصی منشاء میگیرد. و بی حجابی بعضی دخترها...به نشانه ی بی دینی آنها نیست.منشاء اکثر ارتباط های دختر و پسر...از کمبود محبت مادران و پدران صورت می گیرد.بعضی ها هم چون ذاتاً آدم عاطفی هستند ارتباط بر قرار می کنند.

اینجا



6_ انگیزه ی دیگری برای ارتباط برقرار گردن دختران و پسران...بسته بودن فضای جامعه می باشد.


اینجا



7_ مشکلاتی که از " بسته بودن فضای جامعه " بوجود اُمده :: پنجمین عامل ارتباط دختر و پسر، نیاز جنسی است اینجا



8_ جوانان ما در سه فرهنگ متفاوت دارن دست و پا می زنن :: مسائل من درآوردی که مذهبی ها سر از خود به دین اضافه کردند...تا به اصطلاح "دین دار تر بشن"


اینجا



۹- مفهوم واقعی عشق :: فیلم تایتانیک.            اینجا



۱۰_ فضای بسیار آلوده ی جامعه، و مشکلات جواناناینجا



------این چنتا رو حتما دانلود کنید



۱۱_ فوائد و ضررهای رابطه دختر و پسر(1)        اینجا



۱۲- فوائد و ضررهای رابطه دختر و پسر(2(   اینجا



۱۳_ فوائد و ضررهای رابطه دختر و پسر(3) اینجا



14_ فوائد و ضررهای رابطه دختر و پسر(4)اینجا




منبع : انجا

عکس

مطلب نداشتم گفتم یه چندتا عکس بذارم


1- منو مانی سر این کامیونه با هم جنگودعوا داریم



2- اینم اسمش شانیه..خرگوشه ... 3 روز پیش خریدمش ... بعد از مانی پرسیدم که اسمشو


چی بذارم گفت بذار شانی ...انقدر میخوره...هویج و کاهو و ... هرچی بهش بدی میخوره


یکی دوبار ماکارونی بهش دادم ..انقدر باحال بود ... ولی همش دستشویی میکنه




3- این عکس رو هم همین الان گرفتم ... الان نمیتونم بخورمش چون هنوز افطار


نشده .. انشاالله به 20 دقیقه دیگه ترتیبشو میدم ..عجب چیزیه ... ترررررشش


لواشکه ... بازش که میکنی توش ترشکه ... ..چیز عجیبیه




تیز

الناز:درد داره؟

شهاب:اگه خیسش کنی نه نداره ..

الناز:شهاب؟؟؟

شهاب:خوب ...کرم بزن

الناز:شهاب؟؟؟

شهاب:خوب بابا شوخی کردم ... نه یه بی حسی برات میگیرم

الناز:اره حتما... اگه محکم بزنه دردم میگیره

شهاب:میخوای خودم برات بزنم... 

الناز:مودب باش

شهاب :



سلام ...سلام...سلام


خوب خیلی خلاصه و مفید صحبت میکنم ....


شرمنده شرمنده شرمنده ....


رفته بودم سفر ... 3 هفته...هم جنوب رفتم هم شمال...جای همتون جالی


الان یه 2 هفته هست که برگشتم ... ولی وقت نمیکنم به وبلاگ سر بزنم ...


واقعا دوستان مارو شرمنده کردن با نظراتشون ... واقعا جا خوردیم که این همه نظر گذاشته


بودید ... ...( ذوق مرگ شدیم )...نمیدونم چجوری جواب نظراتو بدم ... تا جایی


که سعی کنم وقت میذارم ...



شهاب: سلام ...

پرستار:  بکش پایین برو رو تخت

شهاب: ...رو تخت به پشت بخوابم یا به رو ؟

پرستار:

شهاب: اها ... پس باید به پشت بخوابم

پرستار: بی حسی داری ؟

شهاب: من که لازم ندارم اگه شما میخواید براتون بگیرم

پرستار : اقا مودب باش

شهاب : آآآآآآآآآآآآآآآآآ ییییییییییییییییییییییی




راستی یه خبر دیگه .. خواهرم نامزد کرده ...با پسرخالش ...از من هم اجازه پرسیدن


که اجازه میدم این ازدواج سر بگیره یا نه ..خوب از اونجایی که منو برای اولین بار بزرگ


حساب میکردن و حرفم تاثیرگذار بود جو گیر شدم ... اولش یه دعوا راه انداختم که پسرخاله


فکر نکنه ما خواهرمونو از سر راه اوردیم ..بعدش امدن منو بستن به تخت تا یه دفعه نزنم


دک و پوز پسر خاله رو بیارم پایین ...از آخر هم با 2 تا شرط قبول کردم ... اول این که

پسر خاله بعد از ازدواج با خواهرم هوای مارو هم داشته باشه (بوی پول میاد)..


دوم و از همه مهمتر قرارشد اگرخدابهشون بچه داد از 18 سالگی بچه رو بدن دست من


تا تربیتش کنم


خلاصه داستان این که واقعا ممنون که توی این مدت بهمون سر میزدید ... سعی میکنم


جبران کنم



شهاب: اااایییی .. ااااییییی .... اااایییییی


پرستار: ها .. چیه درد داشت ... شیرین زبونی نمیکنی دیگه


شهاب : اااایییی .. خدا بگم چه کارت کنه


پرستار : چی چی ... مثل این که یه آمپول دیگه میخوای


شهاب: نه نه نه ....





ب.ن : بعضی از دوستان ناراحتن که چرا بی خبر رفتم ... من از این دوستان عذرخواهی میکنم


ب.ن :از دست بعضی از دوستان ناراحتم ... چون از طریق اس ام اس بهشون گفته بودم


که کجا هستم ولی اونا نیومدن و در وبلاگ اعلام نکردن ...